ش م:155-76555
در زمان قدیم یک شکارچی بود که هر روز به شکار می رفت و دست خالی بر میگشت . یکی از روزها این مرد شکارچی غازی شکار کرد و به خانه آورد و به زنش گفت : از تو می خوام که این غاز را درست و تر و تمیز بپزی تا دو نفری بدون اینکه کسی بفهمد آنرا بخوریم . خودت میدانی چقدر برای شکار این غاز زحمت کشیده ام . مبادا کسی از قضیه سردربیاورد . زن شکارچی هم که خیلی خوشحال شده بود قبول کرد وغاز را توی کماجدان گذاشت و رفت به مطبخ که آنرا بپزد . از قضا نزدیکیهای غروب بود که در خانه شان زده شد . وقتی زن شکارچی در را باز کرد دید ای داد و بیداد مهمان است که حتما شب را مزاحمشان میشود . مهمان آمد داخل و نشست . وقت شام خوردن که شد شکارچی به زنش گفت :« مبادا غاز را برای مهمان بیاوری برو دو تا پیاز و کمی پنیر بردار و بیار تا بخورد ، ماهم خودمان را میزنیم به سیری و چند لقمه ای زورکی میخوریم تا اشتهایمان کور نشود وبتوانیم نصف شب که مهمان خوابش برد غاز رابخوریم .
شامل 48 داستان ایرانی و خارجی
مرد شکارچی هرچه گفت زنش گوش کرد . ولی مهمان از قصه غاز خبردار شد و سعی کرد کم بخورد بلکه بتواند یک جوری برای غاز نقشه ای بکشد . بعد از شام هر سه نفرخوابیدند . شکارچی و زنش به خواب رفتند ولی مهمان به هوای غاز نگذاشت خوابش ببرد و بیدار ماند .
وقتی خروپف زن و شوهر به هوا رفت از جایش بلند شد و رفت پای خام نونی دو تا از آن نان های ترو تازه برداشت و یواش یواش رفت توی مطبخ و غاز را که توی کماجدان بود پیدا کرد . در کماجدان را برداشت وگفت : بی انصافها لامصبا چه میشد که سرپسین غاز میآوردید و باهم میخوردیم . راستی خدا را خوشتر نمیآمد که خودتان میخوردید و یک لقمه ای هم به من میدادید ؟ خیلی از این حرفها با خودش گفت و غاز راخورد و یک ذره هم برای آنها نگذاشت . یک کفش ساغری سلطون هم –که شکارچی برای زنش خریده بود – دم دراطاق بود . آنرا برداشت و به جای غاز توی کماجدان گذاشت و با شکم سیر سرجایش راحت گرفت خوابید .
شکارچی کمی که گذشت از خواب بیدار شد و زنش را هم بیدار کرد . گفت: بنده خدا وقت خوردن غاز حالا است . زنش گفت : مهمان را امتحان کنیم ببینیم خواب است یا بیدار؟ اگر خواب بود آن وقت میرویم و غاز را میخوریم . شوهرش قبول کرد دونفری شروع کردند به صحبت .
یکی می گفت من نادرشاه را یاد میدهم . یکی گفت من شاه عباس را یاد میدهم . شکارچی برای اینکه بفهمد مهمان خواب است یا بیدار خطاب به مهمان گفت : تو چه پادشاهی بیادت میآید ؟… مهمان آهی از ته دل کشید و گفت : ای … من هیچ پادشاهی یادم نمیآید ، هرکاری میکنم یادم میرود فقط زمانیکه ساغری سلطون جانشین غازی خان شد یاد میدهم دیگر هیچی یاد ندارم
قرائت تجوید کل قرآن کریم توسط استاد عبدالباسط
قرائت تجوید کل قرآن کریم توسط استاد منشاوی
قرائت تجوید کل قرآن کریم توسط استاد پرهیزکار
قرائت تجوید کل قرآن کریم توسط استاد شاطری
تفسیر کامل المیزان (فارسی)
تفسیر کامل نمونه (فارسی)
تفسیر کامل کشاف به زبان عربی (زمخشری)
آوا شناسی قرآن کریم به زبان لاتین
دعاهای ختم قرآن کریم اسما الحسنی و اذان مکه (به همراه فیلم)
امکان چاپ متن کل قرآن کریم به زبان لاتین
امکان مقایسه سه تفسیر همزمان با متن قرآن کریم - به همراه جستجو و چاپ کامل
امکان حفظ کل قرآن کریم با قابلیت 5 بار تکرار آیات (تجوید و ترتیل)
امکان جستجو کامل در متن قرآن کریم - ترجمه ها و تفاسیر (ریشه ای - متنی )
امکان لیست گیری و چاپ کامل نتایج جستجو
نمایش تمامی متن قرآن کریم - با خط زیبای عثمان طه - خط حکیم - خط اعراب دار و خط ساده قرآنی
رابط کاربر سه گانه (فارسی - انگلیسی - عربی)
شش زبان ترجمه فارسی توسط اساتید (مکارم شیرازی - الهی قمشه ای - خرمشاهی - فولادوند - مجتبوی و آیتی)
سه زبان ترجمه انگلیسی (پیکتال - آربری - یوسفعلی) - بانضمام فرانسه - مالزی -
(تفسیر الرحمان) - آلمانی - اسپانیولی - ترکی استانبولی و بوسنیایی
نویسنده: حکیم ابوالقاسم فردوسی
شاهنامه، سند هویتِ ملی ایرانیان است و هیچ خوشایند نبود که این شناسنامه هویت ملی ما به مانند سایر کارهای بزرگان زبان و ادب پارسی به دست بیگانگان ویرایش شود؛ زیرا این کار، تنها از پسِ یک ایرانیای که از پیچ و خمهای تاریخ کهنش گذشته و میتواند به ژرفا و جانمایهی سخن شاهنامه پی ببرد، بر میآید.